-
مرگ بر امتحان
شنبه 11 دیماه سال 1389 00:12
دیگه از درس خوندن خسته شدم . بسه دیگه چه قدر آدم از صبح تا شب درس بخونه تا شاید شاید شاید روزی به دردش بخوره . دیگه امشب می خوام برم کتابها رو وسط اتاق جمع کنم آتش بزنم . دیگه تحمل دیدن کد و فرمول ندارم ، دارم دیونه می شم . مامانم الان داد زدساعت از یازده گذشته . کی میگذارن برا خودم زندگی کنم . کسی جنگل خالیازآدم پراز...
-
نذری
پنجشنبه 25 آذرماه سال 1389 17:41
امروز پیش از ظهر داشتم برای گرفتم نذری می رفتم توی راه پیرمردی رو دیدم که داشت از بین آشغالا پلاستیک جمع می کرد . خیلی حالم گرفته شد.
-
عاشورا
چهارشنبه 24 آذرماه سال 1389 18:40
بعد از چند ساعت وبگردی هیچ چیز بدرد بخوری در مورد عاشورا پیدا نکردم . همه یا در حال افشا کردن فتنه گران هستن یا دارن دعوت به تظاهرات می کنن . سایتهای خارجی هم که فقط عکس قمه و قمه زنی گذاشتن . پس امام حسین کو . باور نمی کنم که کسی برای این جور چیزها خودش رو به کشتن داده باشه .
-
کوچه
سهشنبه 23 آذرماه سال 1389 00:11
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو...